بررسی مسألۀ انحراف جنسی مدعیان متقدم مهدویت

بی‌تردید، پیوستِ دینی بر آزادی‌های بی حد و حصر جنسی، حربۀ ویرانگر از ناحیۀ شیطان است؛ همو که در پیشگاه خداوند متعال، سوگند یاد نموده است که انسان را از هر طریق ممکن و مقدور به گمراهی و تباهی برساند...

انسان، به طور ذاتی نیازهای گوناگون و متنوعی دارد که می توان آن را به دو دستۀ نیازهای «مادی» و «معنوی» تقسیم کرد. اسلام عزیز برای هر دو دسته راهکارهایی را با نهایت ظرافت و تناسب جسم و روح آدمی تبیین و تصریح نموده که جای هیچ حرف و حدیثی برای موافق و مخالف باقی نگذاشته است. برای مثال، یکی از نیازهای مهم بشر، «خوردن» و «آشامیدن» است و آیین جاودانه، نجات‌بخش و جهان شُمول اسلام، احکامی در این رابطه برای باورمندان در نظر گرفته است که بر طبق آن ها، انسان متوجه می شود که چه چیزی را مجاز است بخورد یا چه چیزی را نخورد یا چه چیزی را می تواند بیاشامد یا چه چیزی را مجاز به نوشیدن نیست که بدون شک تمام این احکام و باید و نبایدها مفید برای سلامت جسم و روان انسان می باشد.

مطابق آموزه های دین، صِرفِ داشتن نیاز، دلالت نمی کند که انسان این مجوز را داشته باشد تا برای رفع آن حاجت، هر اقدامی را که تمایل داشت بدون ملاحظات شرعی انجام دهد. مثلاً وقتی من گرسنه هستم و در اصل، غذا، یکی از نیازهای مهم و حیاتی برای من به شمار می رود؛ مجردِ وجود این نیاز به طور مطلق، ایجاب نمی کند که من از هر طریقی مانند دزدی یا هر رفتار حرام دیگر برای خودم غذا تهیه کرده و به این ترتیب سیری و رفع گرسنگی ایجاد نمایم یا از فلان مادۀ غذایی که در دین، خوردن آن برای مؤمنان حرام است جهت برطرف شدن نیاز خود استفاده کنم و این در واقع سلوک و سبک زندگی یک انسان خداباور و دین مدار از گذشته تا به حال در جریان مکتب های توحیدی بوده و هست.

همین مسأله را می توان به «نیاز جنسی» نیز در انسان تعمیم داد. نیرو و قوۀ جنسی در انسان به خواست خداوند متعال، توانایی و استعدادی بسیار قوی، به منظور بهره مندی آدمیزاد در لذت بردن از جنس مخالف و کامیابی از آن و همچنین ازدیاد نسل بشر در نظر گرفته شده است. به همین جهت، پیامبران الهی به دستور خداوند، برنامه ای صحیح، با آداب و احکام مخصوص و منطبق با «عقل» و «فطرت» در حوزۀ مسائل جنسی برای بشر ترسیم نموده اند که کامل ترین و دست نخورده ترین آن در جامعۀ بشری، داخل در احکام فقهیِ آیین انسان ساز اسلام است که به آن «اخلاق جنسی» -البته با رویکرد اسلامی- گفته می شود.

با این همه، شیطان به عنوان دشمن قسم خوردۀ آدمی، در این گیر و دار بیکار ننشسته است و از طریق همین میل قویِ به ودیعه گذاشته شده در وجود انسان، نهایت سوء استفاده را در جهت گمراه کردن مردمان انجام می دهد و بشر را به اَشکال و اَنحای مختلف از میزان و معیارهایی که خداوند متعال در این خصوص بیان فرموده، دور می نماید.

برای نمونه با عناوین اِغوا کننده و حق به جانبی مثل پیش کشیدن مباحث مرتبط با «فرهنگ» و «هنر»، با شکل های متفاوت آن همچون «موسیقی»،«فیلم» و… یا با پُر رنگ کردن «حقوق فردی و اجتماعی افراد» مثلِ «آزادی و حقوق زن» و… راه فسادهای اخلاقی و هرزگی جنسی را در جامعه، به خصوص در جوامع سنتی یا دین مدار باز می کند.

گاهی شیطان روش خود را از فریب و وسوسه های پیش گفته تغییر می دهد و در افراد به ظاهر متدین و مقدس مَآب ظهور می نماید که با جهان معنویت و ابعاد متفاوتِ دین های الهی آشنایی کامل یا مختصری دارند و اینان تحت القائات شیطان، نیاز جنسی را به شکل افراطی و افسار گسیخته با چاشنی دین و مذهب مخلوط می نمایند تا در جذب پیرو یا سرعت بخشی به گرایشِ برخی توده های پَستِ مردم در راستای استقبال و تثبیت آیین های ساختگیِ خویش موفق و بهره مند شوند.

با این بیان، یکی از مسائل و موضوعات پُر تکرار و قابل تأمل در تاریخ توحیدی، گزارش «انحرافات جنسی مدعیان دروغین معنویت» و نمود واضح آن در احکام ساختگی و جعلی آنان بوده و هست که صراحتاً از منظر عقل سلیم و روان سالم، «افسار گسیختگی جنسی» و «اِباحَه گری جنسی» یا به عبارت روشن تر، آزادی بی حد و حصر روابط جنسی بین زن و مرد به شمار می رود که این خود نشانی بارز و گواهی آشکار از بی اصالت بودن و عدم عمقِ اندیشه های این دسته از افراد از گذشته تا زمان و عصر ما دارد. هدایتگرانِ خود خواندۀ بشری به جای هدایت و راهبری واقعی انسان به سوی رشد و کمال و رساندن او به منزلت قرب الهی، بالعکس آدمی را به سوی نفسانیات و هوا و هوسِ شیطانی و مذموم در نزد عقل و فطرت و دین سوق می دهند و این گونه او را در این دام پُربلا گرفتار می سازند.

در این میان، وادی مقدس «مهدویت» نیز از این آفت و رفتار نکوهیده، چه در گذشته و چه در حال مصون نمانده است و بنا بر تحقیق پیش رو، در اوایل امامت حضرت مهدی (عج)، یعنی در قرن سوم و آغازین سال های قرن چهارم هجری و به عبارت بهتر، در ایام «پنهان زیستیِ کوتاه مدت» یا همان دورانِ «غَیبَت صُغرایِ» ایشان، نمونه هایی-حداقل سه مورد– از اِباحَه گری و افسار گسیختگی جنسی در بین برخی منحرفان و مدعیان این حوزه گزارش شده و از خِلال قرون و اعصار به دست ما رسیده است که این، خود، مسأله ای در خور توجه در زمینۀ شناخت روحیات این نوع افراد از نظر دانشِ «روان شناسی» و همین طور شناخت پیشینۀ دین و سختی ها و مصائب مرتبط با مسیر پُر فراز و نشیب مهدویت از حیث «دین شناسی» در آن ایام برای همۀ ما می باشد.

دو مدعی دروغین در زمینۀ بابیت و نیابت خاص امام مهدی (عج) و یک مدعی دروغین دیگر در خصوص امامت (مهدویت و قائمیت) در این تاریخ کوتاه به نظر می رسد که انحرافات جنسی در مورد آنان و پیروان آنان گزارش شده است. یادآوری می شود در این فرصت، تنها تأکید پژوهش حاضر بر موضوع انحرافات جنسی مدعیان دروغین در حوزۀ مهدویت در بازۀ بسته و تاریخیِ عصرِ غَیبت صُغرای امام مهدی (عج) و به ترتیب سال وفات آنان خواهد بود و بررسی ما مشتمل بر دیگر دوره ها یا دیگر انحرافات آنان یا دیگر مدعیان دروغین در زمان ها و اوقات دیگر نیست.

علاوه بر این ها، میزان صحت انتساب انحرافات جنسیِ هر شخص مدعی نیز مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرد و به عبارتی چالش حقیقی این جُستار، اثبات انتساب قطعی این فسادها به این افراد از میان گزاره های دریافتی از لابه‌لای آثار مکتوب فریقین (شیعه و سنی) می باشد. حُبّ و بغض در برخی موارد حتی در مکتب راستین تشیع، ممکن است که باعث افراط و تفریط در شناساندن حقیقتِ چهرۀ واقعی شخصیت های موافق و مخالف این مذهب شده باشد که کار را برای تشخیص و علم آور نمودن انتساب ها، به خصوص نسبت‌های جنسی و اخلاقی برای جویندگان و پویندگان سخت و صَعب می نماید. علاوه بر این، روایتی در خلال مباحث ارائه خواهد شد که عده ای از آن، تهمت زدن و دروغ ناروا گفتن به بدعتگذاران و منحرفان دینی را برداشت کرده‌اند، تا با این راهکار، مردمان از گرد آنان حذر کنند و بدین ترتیب فتنۀ آنان زوال یابد که همین مسأله، ممکن است انتساب برخی نسبت ها و انحرافات جنسی را دچار خدشه و در ذهن مخاطب تردید و تزلزل ایجاد نماید که در این جُستار به کم و کیف و ابعاد و زوایای مختلف موضوع خواهیم پرداخت.

 

۱- ابوشُعَیْب (ابوجعفر) محمد بن نُصَیْر بن بَکْر نُمَیْری بَصْری، مُتوفّای حدود سال ۲۷۰ هجری

این شخص، از حیث جایگاه و رُتبه، از اصحاب امام جواد (ع)، امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) و از بُعد درجۀ علمی از جملۀ فقیهان و محدثان آن عصر-قرن سوم و احتمالاً نیمۀ نخست قرن چهارم هجری- به شمار می‌آمد. هنگامی که امام حسن عسکری (ع) (م. ۲۶۰ق.) از میان امت اسلام رحلت فرمودند؛ این شخص به دروغ مدعی شد که «نائبِ امام مهدی (عج)» است و البته سقوط و انحطاط عقلی او در همین حد محدود نماند بلکه تا بدانجا رسید که به مرور ادعاهای اصطلاحاً «پلکانی» نمود و بنا بر برخی نقل ها، گفته شده که حتی وی در بُرهه‌ای از زمان، ادعای خدایی نیز نموده و از پیش خویش، فرقه‌ای به نام «نُصَیْریَه» یا «نُمَیْریَه» تأسیس نموده است. در گزارش ها، از انحراف و هرزگی جنسیِ این منحرف متقدم مهدویت یاد شده است که سه نمونۀ کهن و در دسترس از اخبار مرتبط با وی در اینجا بررسی و تحلیل می‌شود؛

«نوبَختی»، فیلسوف و متکلم شناخته شدۀ شیعه و ایرانی الاصل در عصر غَیبَت صُغرای امام مهدی (عج) و مُتوفای احتمالاً حدود سال ۳۱۰ هجری، در کتاب «فِرَق الشیعَه» که به بررسی فرقه‌ها و انشعابات فرقۀ شیعه پرداخته، در خصوص «محمد بن نُصَیر نُمَیری» چنین گزارش داده است؛

«…یقول بالإباحه للمحارم و یحلل نکاح الرجال بعضهم بعضاً فی ادبارهم و یزعم أن ذلک من التواضع و التذلل و أنه احدى الشهوات و الطیبات و أن اللّه عزّ و جلّ لم یحرم شیئاً…» [۱]

([محمد بن نُصَیر نُمَیری] مجاز دانستن عمل جنسی با زنان مَحارم (همسر، خواهر، مادر و…) را بیان می کند و [همچنین] ازدواج مردان ایشان (یعنی فرقۀ او) با یکدیگر (یعنی عمل لواط) را حلال می شمرد و این کار را باعث «فروتنی» و «خُضوع» [برای مفعول] و [برای فاعل نیز] یکی از لذت ها و چیزهای پاک در نظر گرفت و [بیان می کرد که] خداوند متعال، هیچ چیزی را [برای بندگانش] حرام نفرموده است!)

سبک نگارش نوبختی در این کتاب به گونه ای است که سند مطالب خود را ذکر ننموده است و بیشتر گزارش ها به شکل و سیاق آثار تاریخی، نه حدیثی عموماً مسند، بدون ذکر اسناد و بیان مشایخ و استادان نگاشته و ضبط شده است.

«طوسی» (م. ۴۶۰ق.)، عالِم دیگر ایرانی و رجالی بزرگ شیعه در این رابطه همانند قول نوبختی را با اندکی تفاوت در الفاظ در کتابِ «غَیبَت» خویش که مستقلاً در خصوص بحث «پنهان زیستی امام مهدی (عج)» نگاشته، چنین نقل ثبت کرده است؛

«قَالَ ابْنُ نُوحٍ أَخْبَرَنَا…وَ قَالَ سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ … یَقُولُ بِالْإِبَاحَهِ لِلْمَحَارِمِ وَ تَحْلِیلِ نِکَاحِ الرِّجَالِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً فِی أَدْبَارِهِمْ وَ یَزْعُمُ أَنَّ ذَلِکَ مِنَ التَّوَاضُعِ وَ الْإِخْبَاتِ وَ التَّذَلُّلِ فِی الْمَفْعُولِ بِهِ أَنَّهُ مِنَ الْفَاعِلِ إِحْدَى الشَّهَوَاتِ وَ الطَّیِّبَاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یُحَرِّمُ شَیْئاً مِنْ ذَلِک‏» [۲]

(«ابن نوح» [سیرافی]» [در کتابش ] به ما خبر داد [در مورد محمد بن نُصَیر نُمَیری] که «سَعد بن عبدالله [اَشعَری قمی در خصوص او]» گفت: [محمد بن نُصَیر نُمَیری] مجاز دانستن عمل جنسی با زنانِ مَحارم (همسر، خواهر، مادر و …) و [همچنین] حلال شمردن ازدواج مردان ایشان (یعنی فرقۀ او) با یکدیگر (یعنی عمل لواط) را بیان می کند و این کار را باعث «فروتنی»، «آرامش دل» و «خُضوع» برای «مفعول» و برای «فاعل» [نیز] یکی از لذت ها و چیزهای پاک بر می شمرد و [بیان می کرد که] خداوند متعال، هیچ یک از این کارها را [برای بندگانش] حرام نفرموده است!)

«سَعد بن عبدالله»، روایتگر اصلی این فساد اخلاقی از محمد بن نُصَیر نُمَیری است او در واقع «ابوالقاسم سَعد بن عبدالله بن اَبی خَلَف اَشعَری قُمی»، مُتوفای سال ۲۹۹ یا ۳۰۱ هجری و از علمای شناخته شده، شیخ الطائفه و بزرگ شیعه در قرن سوم هجری و از جمله حدیث نگاران و از شخصیت‌های شاخص «مکتب حدیثی قم» در آن روزگاران و شخصیتی مورد وثوق و جلیل القدر از ناحیۀ علمای رجال شیعه محسوب شده است. [۳] وی معاصر با محمد بن نُصَیر نُمَیری بوده است و دور نیست که به احوال او آگاهی کاملی داشته است و به احتمال قوی، اطلاعات او دقیق‌تر از سایران در این رابطه باشد.

همچنین مقصود «طوسی» از «ابن نوح»، «ابوالعباس، احمد بن علی بن محمد بن احمد بن عباس بن نوح سیرافی» (ابن نوح سیرافی)، دانشمندِ حدیث نگار، فقیه و رجالی شیعه و البته ایرانی و مُتوفای احتمالاً آغازین سال های قرن پنجم هجری بوده که کتابی ارزشمند به نام «اَخبار الوُکَلاء الاربَعَه» در خصوص نایبان چهارگانۀ حضرت مهدی (عج) در عصر غیبت صُغرای آن حضرت (عج) داشته است که اکنون در دسترس نیست و بی شک حاوی مطالب ارزشمند و گرانسنگی از دوران «نُوّاب اَربَعَه» و غَیبت صُغری و اتفاقات آن ایام بوده است. از دیدگاه رجالیان شیعه، ابن نوح، فردی ثِقَه و مورد اعتماد در نقل اخبار و روایات بوده است. [۴]

اما آنچه برای ما در این مجال قابل تأمل می باشد این است که بین سَعد بن عبدالله اَشعَری قمی و ابن نوح سیرافی فاصلۀ زمانی بوده است. زیرا سَعد در اواخر قرن سوم از دنیا رفته است و ابن نوح در اوایل قرن پنجم هجری، لذا در سند این خبر، فاصلۀ راویان بین ابن نوح و او مشخص نیست. یا طوسی به جهت عدم طولانی شدن کتاب خویش این اسناد را در کتاب خود نیاورده است یا در کتاب گم شدۀ ابن نوح از ابتدا این چنین بوده و نوشته شده است. به هر روی طریق اخذ و دریافت این خبر از ناحیۀ ابن نوح و از سویی واسطه و استاد ابن نوح که قاعدتاً شاگرد سَعد بن عبدالله اَشعَری قمی بوده بر ما نامشخص و نامعلوم است.

با این توضیحات فهمیده می شود که طوسی این روایت را به صورت «نقل وِجادَه» که یکی از طرق دریافت و تحمّل حدیث در بین دانشمندان و حدیث نگاران اسلامی بوده است یعنی از روی کتاب مفقوده و خارج از دسترس برای ما- کتاب «اَخبار الوُکَلاء الاَربَعَه» متعلق به «ابن نوح سیرافی»- روایت و در کتاب خویش ثبت و ضبط نموده است.

شاید این مسأله نیز محتمل باشد که ابن نوح که نام استاد یا استادان خود را در این خبر ذکر نکرده است به این دلیل بوده است که او نیز همانند طوسی به طریق وِجاده و از روی متون و نُصوص کتابی از کتاب های سَعد بن عبدالله اَشعَری یا مؤلف دیگری آن را دریافت کرده است.

در تأیید روایت پیش گفته، طوسی در ادامۀ همان خبر، گزارش دیگری از قول سَعد بن عبدالله اَشعَری قمی در رابطه با انحراف جنسی و «مفعول بودن» محمد بن نُصَیر نُمَیری روایت نموده و از آن پرده برداشته است؛

«أَخْبَرَنِی بِذَلِکَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیْرٍ أَبُو زَکَرِیَّا یَحْیَى بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ خَاقَانَ أَنَّهُ رَآهُ عِیَاناً وَ غُلَامٌ لَهُ عَلَى ظَهْرِهِ قَالَ فَلَقِیتُهُ فَعَاتَبْتُهُ عَلَى ذَلِکَ فَقَال‏ إِنَّ هَذَا مِنَ اللَّذَّاتِ وَ هُوَ مِنَ التَّوَاضُعِ لِلَّهِ وَ تَرْکِ التَّجَبُّر» [۵]

(«ابوزَکریّا یحیی بن عبدالرحمن بن خاقان» به من (سَعد بن عبدالله اَشعَری قمی) از «محمد بن نُصَیر» از آن [فسادهای اخلاقی او] خبر داد که به طور آشکار و عیان دیده که غُلامِ (بَرده و خدمتکارِ محمد بن نُصَیر در حال عمل لواط با او] بر پُشتش بوده است. [ابوزَکریّا] گوید: او (محمد بن نُصَیر) را [در این حالت] ملاقات کردم؛ آنگاه وی را به خاطر این عمل [زشت و قبیح] ملامت و سرزنش نمودم.آنگاه او گفت: بی تردید این [کار یعنی مفعول شدن مرد] از جملۀ لذت ها است و سبب فروتنی برای خداوند و ترکِ گردنکشی [برای مفعول، یعنی خودش و امثال او] می شود!)

این خبر نیز از نظر سندی مشکل دارد زیرا «ابوزَکریّا یحیی بن عبدالرحمن بن خاقان» در هیچ کتاب رجالی مُتقدم شیعه، حتی کتاب های رجالی شخص طوسی که این خبر را نقل کرده، «حالِ» مشخصی ندارد  و شخصی در اصطلاح علم رجال «مجهول» به شمار می رود. لذا اگر چه این خبر سند متصلی هم ندارد با این حال، ناقل اصلی آن نیز ناشناخته است و معلوم نیست از حیث نقل اخبار و روایات در چه جایگاهی بوده است پس این خبر نادر از درجۀ اعتبار و علم آور بودن برای ما ساقط است. یحیی بن عبدالرحمن بن خاقان از حیث روایتگری اخبار در آثار مکتوب شیعه، تنها در سند یکی از احادیث قرار دارد که در آن خبر، رفتار امام هادی در باب «سَجدۀ شُکر» را روایت نموده است. [۶]

شاید برای برخی این ذهنیت القاء شود که چون شخصیتی رجالی همچون طوسی، وقتی خبری را در کتاب خود از یحیی بن عبدالرحمن بن خاقان به هر شکل نقل می کند، برغم اینکه حال و وِثاقت او در کتاب رجالی خودش و دیگر  کتاب های رجالیِ پیش و پس از او ثبت نشده است لکن نتیجه می شود که یحیی بن عبدالرحمن بن خاقان، شخصی ثِقَه و مورد اعتماد برای او و علمای رجال شیعه بوده است؛ اما باید در این خصوص گفت که این سخن فقط در حد یک فرضیه است و هیچ قطعیت علمی ندارد.

اگر این اخبار و گزارش ها مبنی بر انحراف جنسی محمد بن نُصَیر نُمَیری را چنان بپذیریم که صد درصد امری درست و مطابق واقع بوده است؛ باید گفت که بدون برچسب و پیوست دین و معنویت، نَفْس بسیاری از انسان های فرومایه و پَست به این نوع اعمال و رفتارهای قبیح و مذمومِ جنسی متمایل و راغب است. کسانی که دین ندارند و به شریعت پایبند نیستند ممکن است به هر شکلی به این دست کارها تن دهند لکن این نوع رفتارها با برچسب های دینی، بیشتر متوجه متدینان و کج فکران دینی است؛ زیرا نفوذ و سرعت بیشتری در گرایش و تمایل دین داران و این گروه بخصوص در این رابطه ایجاد می نماید و این طیف از مردم جامعه را به فرومایگی و فروپاشی عقلی رهنمون می سازد. به عبارت روشن تر، این شخص و امثال او، خواسته اند طیف دین‌مداری را که دارای لغزش های روحی هستند و متمایل به این رفتارهای نادرست می باشند به سوی فرقۀ ضالۀ خود جذب و به شکلی برای آنان، آرامش فکر و خیال از حیث گناه نبودن این نوع رفتارها ایجاد نمایند.

بی تردید، برچسب و پیوستِ دینی بر آزادی‌های بی حد و حصر جنسی، حربۀ ویرانگر از ناحیۀ شیطان است؛ همو که در پیشگاه خداوند متعال، سوگند یاد نموده است که انسان را از هر طریق ممکن و مقدور به گمراهی و تباهی برساند. مفعول واقع شدن مردان، چیزی جز ذلت و خواری و از دست دادن عزت نفس آنان نیست و این بار شیطان در تعالیم انحرافیِ محمد بن نُصَیر نُمَیری، با فرض صحت این انتساب، خضوع و خشوع در برابر ذات اقدس الهی را معادل آن بی عزتی و از دست دادن شرافت و خواری همیشگی القاء نموده است.

چنان که در ابتدای مقال آوردیم بحث ما متمرکز بر منحرفان مهدویت در عصر غَیبت صُغری و رفتارهای ناصحیح و غیر معقول جنسی آنان است و الا پیش از محمد بن نُصَیر نُمَیری، مدعیان دروغینی، نَه در عرصۀ مهدویت، بلکه در عرصۀ معنویت همچون «مُعَمَّر بن خَیْثَم» بوده اند که چنین احکام پوچ و باطلی را در مسائل جنسی از پیش خود جعل و برساخته اند و اسباب گمراهی مردم را  در زمان خویش فراهم نموده اند و امثال این تفکرات انحرافی بعد از عصر غَیبت صُغری تا زمان ما نیز وجود دارد.

نوبَختی متکلم شیعه که پیشتر خبری در این رابطه از او آوردیم در همان کتابِ «فِرَق الشیعَۀ» خویش در مورد «مُعَمَّر بن خَیثَم»، از شیعیان گمراه زمان امام صادق (ع) و از احکام فرقۀ تأسیسی وی معروف به «مُعَمَّریَه»، پرده برداشته و این چنین گزارشی را نگاشته و برای آیندگان به اشتراک گذاشته است؛

«…أحل الشهوات کلها ما حل منها و ما حرم و لیس عنده شیء محرم، و قال: لم یخلق اللّه هذا إلا لخلقه فکیف یکون محرماً و أحل الزنا و السرقه و شرب الخمر و المیته و الدم و لحم الخنزیر و نکاح الأمهات و البنات و الأخوات و نکاح الرجال» [۷]

(… او (مُعَمَّر بن خَیثَم) تمامی شهوات (لذت ها) را [برای پیروان خویش] حلال نمود؛ چه آن چیز که حلال بود و چه آنچه که حرام بود و در نزد او چیزی حرام نبود و او گفت: چطور خداوند چیزی را که برای مخلوقاتش آفریده، حرام می نماید؟ و [بدین ترتیب] «زِنا»، «دزدی»، «خوردن مشروبات الکلی»، [خوردن] «مُردار» و «گوشت خوک» [که در اسلام حرام مطلق است برای مریدانش حلال نمود و همچنین] ازدواج با مادران و دختران و خواهران و لواط را!)

علاوه بر موردی که یاد نمودیم در آشفته بازار بی دینیِ آن روزگاران، می توان از شخصی از خاندان «بنی هاشم» به نام «عبدالله بن مُعاویَه» نیز یاد کرد که در دام شیطان گرفتار شده بود. وی از نظر نَسَب، نتیجۀ جناب «جعفر طَیارِ» (ع) -برادر حضرت علی (ع)- بود. عبدالله، «شیعه» بود لکن عقاید درستی نداشت. به سال ۱۳۱ هجری-زمان امامت امام صادق (ع) -به قتل رسید. فرقه ای بدو منسوب است که در رفتارشان، احکام شرعی اسلام را از جمله، «نکاح مَحارم» (ازدواج با مادر، خواهر، فرزند و …) منسوخ می دانستند.[ ۸] (یعنی به آن مبادرت می ورزیدند و انجام می دادند!)

نتیجتاً با فرض صحت، پیش از محمد بن نُصَیر نُمَیری نیز افرادی بوده اند که مذهبی تأسیس نموده بودند و حرام های الهی از جمله روابط جنسی غیر متعارف و نامشروع را حلال اعلام کرده و بدان جواز داده بودند و این شخصِ تیره بخت، لا اقل، نخستین در بین این گمراهان نبوده است.

یکی از نکاتی که در این زمینه وجود دارد لعن امام مهدی (عج) در حق محمد بن نُصَیر نُمَیری می باشد که بسیار حائز اهمیت فراوان است آنجا که آن حضرت (عج) در یکی از نامه ها و توقیعات شریفشان به نایب سوم و ایرانیِ خویش، جناب «حسین بن روح نوبَختی» از محمد بن نُصَیر نُمَیری بیزاری جسته و او را در آن نامه با نامِ «نُمَیری» خوانده است. [۹] «فرقۀ نُصَیریَه» (نُمَیریَه)، هنوز نیز در جهان اسلام زیست و بقا-البته با تغییرات و تطورات- دارد و یکی از مراکز شاخص این فرقه، با کثرت جمعیت، کشور «سوریۀ» کنونی می باشد.

با همۀ این ها، آیا ممکن است که اتهام های جنسی و بحث اِباحَه گری جنسی در عقاید محمد بن نُصَیر نُمَیری، مطالبی بی پایه و فقط جنبۀ تخفیف مقام او از سوی مخالفان وی داشته است؟ یعنی در گمراه بودن و منحرف بودن او در شناخت امام مهدی (ع) و انحراف در مسیر مهدویت توسط او شکی نیست ولی برچسب زنا با مَحارم و این دست انحرافات قبیح نسبت به او وجود و اصالت نداشته است و آن را عده ای از مخالفان وی جهت بردن آبرو از او در مقام یک شخصیت مدعی در عالم مهدویت و معنویت ساخته و پرداخته اند و به بیان صریح‌تر این اتهامات جنسی از ریشه، دروغ و کذب است زیرا کسی که مدعی یکی از مقامات معنوی مثلاً در وادی مهدویت مثل نیابت و بابیت خاص می شود؛ باید اظهار تقوا، زُهد و ورع کند و اصطلاحاً «زُهد فروشی» برای عموم نماید تا به این ترتیب مردم فریب داده شوند و به عنوان انسان خوب و شایسته به دور وی جمع گردند؛ نه اینکه به طور علنی «لواط» کند و از طرفی آن را برای دیگران توجیه و تبلیغ نیز نماید.

و یک سؤال دیگر که ذهن را به خود معطوف می‌کند این است که «حُسَین بن حَمْدان خُصَیْبی (خَصیبی)» (م. ۳۴۶ق.) از بزرگان و ترویج دهندگانِ فرقۀ نُصَیریَه و صاحب کتاب معروف «اَلهِدایَهُ الکُبری» -با فرض انتساب تمام مطالب آن کتاب به وی- که در آن به زندگانی و کرامات پیشوایان معصوم (ع) پرداخته، اتفاقاً به اِباحَه‌گری جنسی و اینگونه رفتار‌های «محمد بن نُصَیر نُمَیری» به عنوان بخشی از احکام این فرقه نپرداخته است. اگرچه این نیز دلیلی قوی در این بحث نمی تواند باشد زیرا اولاً در انتساب کامل این کتاب به «خُصَیبی» اختلاف است و از سویی با تعداد محدودی یادکرد از محمد بن نُصَیر در سلسلۀ اسناد روایات، نویسندۀ مزبور قصد آن را نداشته که همۀ ابعاد وجودی وی را برای مخاطبان خویش آشکار و هویدا سازد.

به هر جهت، نسبت دادن انحراف جنسی به اشخاص در تاریخ، نمودهای فراوانی دارد. در دنیای امروزی نیز مسأله اتهام زدن های جنسی هنوز به همین سنت تاریخی رایج و متداول است و خیلی از شخصیت های سیاسی، هنری و به خصوص دینی و مذهبی در همه جای جهان به فساد و انحراف اخلاقی متهم می شوند که در خصوص برخی از آن ها، یقین وجود دارد که چنین امری حقیقت ندارد و این نسبت های دروغ، به شکلی هدفمند انجام می شود تا آن ها را بین مردم و طرفدارانشان خوار و بی مقدار جلوه دهند.

آیا در مورد «محمد بن نُصَیر نُمَیری»، گذشته از انحرافات متعدد و مُحرز معنوی مثل ادعای باب و نایب خاص بودن برای حضرت مهدی (عج)، نسبت دادن بی اخلاقی جنسی، امری بی اعتبار است؟

آیا باید گزارش های دو عالم بزرگ شیعی، یعنی «نوبَختی» و «طوسی» را در این زمینه نادرست تلقی نمود و از آن ها چشم پوشی نماییم؟ اگر صرفاً مخالفان تشیع این نسبت های جنسی را در خصوص محمد بن نُصَیر نُمَیری می گفتند شاید راهی برای انکار آن به جهت بحث تخریب تشیع بود ولی هنگامی که دو عالم بزرگ شیعه، بخصوص شخصیت سترگی چون «طوسی» این اخبار را از منابعی که در اختیار داشته، اخذ و به دیگران انتقال داده است آیا جایی برای نفی این انتساب برای ما باقی می ماند؟ اگرچه دور هم نیست برخی از شیعیان در رد او چنین نسبت های غیر واقع نیز از روی بُغض و کینه برساخته باشند چنان که در طول تاریخ توحیدی و اسلام، از روی حُب و بُغض در جبهۀ حق یعنی مکتب تشیع نیز جعلیات و اخبار موضوعه ای ساخته و پرورانده شده است و این مسأله ای غیر قابل انکار است. البته مقصود ما این نیست که این دو دانشمند بزرگ شیعه این اقدام را انجام داده اند.

یک بحث دیگر که در این رابطه می توان از حیث علمی به راه انداخت بحث فقهی «مُباهِتَه» در این نوع موضوعات است. روایتی مُتفرّد و منحصر به فردِ منسوب به پیامبر اسلام (ص) در منابع شیعی-بدون وجود در منابع اهل سنت با این کیفیت- وجود دارد که از ظاهر آن برخی چنین استفاده نموده اند که به اهل بدعت و منحرف کنندگان مردم از دین و شریعت، می توان بُهتان و تهمت زد و نسبت دروغ و ناروا به آنان داد تا در نزد مردم جایگاه آنان افول نماید و ایشان بین مردمان خوار و خفیف گردند. مثلاً بگوییم فلانی که منحرف از دین است یا مدعی دروغین فلان مقام معنوی است شخصی «مفعول» یا «زناکار» است یا فلانی که بدعتگذار و منحرف کننده دین و مذهب است با محارم خود مثل خواهر و مادر ازدواج کرده است.

روایت مورد نظر با ذکر «سند» و «متن» این خبر است؛

«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الرَّیْبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بَعْدِی فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَهَ مِنْهُمْ وَ أَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلَ فِیهِمْ وَ الْوَقِیعَهَ وَ بَاهِتُوهُمْ کَیْلَا یَطْمَعُوا فِی الْفَسَادِ فِی الْإِسْلَامِ وَ یَحْذَرَهُمُ النَّاسُ وَ لَا یَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ یَکْتُبِ اللَّهُ لَکُمْ بِذَلِکَ الْحَسَنَاتِ وَ یَرْفَعْ لَکُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِی الْآخِرَهِ.» [۱۰]

(امام صادق (ع) نقل کردند که رسول خدا (ص) فرمودند:

هر گاه بعد از من اهلِ «رَیْب» (شک و شُبهه افکنان) و اهلِ «بِدعَت» [تغییر دهندگان و نسخ  کنندگان احکام دین] را دیدید آشکارا از آن ها بیزاری بجویید و فراوان به ایشان دشنام دهید و دربارۀ آنان بدگویی کنید و به آن ها نسبت ناروا دهید تا آنان در فساد در آیین اسلام  طمع نکنند و مردم از آن ها دوری نمایند و از بِدعت های آنان (نوآوری ها و تغییرات در دین و احکام ساختگی آنان) نیاموزند تا بدین طریق خداوند متعال [در کارنامۀ اعمال] برای شما «حَسَنه» بنویسد و به واسطۀ این اعمال، برای شما درجات آخرت را بیافزاید!)

سند حدیث بدین صورت است؛ «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ» و از حیث اعتبار سندی این حدیث، «صحیح» و بلکه در اعلا درجۀ صحت قرار دارد. «محمد بن یحیی» در مقام استاد «کُلَینی» در اصل همان «ابوجعفر محمد بن یحیی عَطّار قمی» با این نام کامل است که شخصی مورد وثوق در بیان اخبار معصومان (ع) است. [۱۱] «محمد بن حسین»، در واقع «ابو جعفر محمد بن حسین بن اَبی خَطّاب زَید زَیّات (روغنِ زیتون فروش) هَمَدانی کوفی» است که او نیز مورد وثوق رجالیان شیعه و ایرانی است [۱۲] «احمد بن محمد بن اَبی نَصر»، در اصل، «ابوجعفر (ابو علی) احمد بن محمد بن اَبی نَصر بَزَنْطی کوفی» است که وثاقت او نیز مورد تأیید رجالیان است [۱۳] و ناقل و گویندۀ اصلی روایت از محضر مبارک امام صادق (ع)، «داود بن سِرحان»، همان «داود بن سِرحان عطار کوفی» است که او نیز راوی مورد اعتماد و وثوق شیعه بوده است. [۱۴]

در مباحث بررسی و پژوهش های حدیث، همیشه این نکته بیان می شود که بسا حدیثی که سند آن ضعیف یا فاقد اعتبار است لکن متن حدیث مطابق با قرآن و سنت و قرائن است و محتمل است که از پیشوای معصوم (ع) شرف صدور یافته است یا حالت برعکس آن نیز صادق است سندی مستحکم و صحیح است لکن متن حدیث با قرآن و سنت تطابق و همخوانی ندارد. با این اوصاف، آیا ممکن است که این حدیث مباهتۀ منسوب به پیامبر (ص) که تنها در کتاب «کافی» ثبت شده است و از نظر علم الحدیثی، خبری واحد و مُتفرد می باشد از جملۀ این نوع اخبار باشد؛ زیرا نکاتی دارد که با آموزه های «قرآن» و «سنت» تطبیق ندارد؟

مثلاً در آداب اسلامی و در لِسان پیشوایان دین اسلام (ع) آمده است که شخص با ایمان، «لا یَظلِمُ الاَعداءَ» [۱۵] (به دشمنان خود ظلم و ستم نمی کند!)؛ آیا نسبت دروغ و ناروا به افراد بدعتگذار دادن چیزی جز ظلم است؟ آیا برای اینکه حقی را احقاق کنیم باید با دروغ و تهمت و روشی باطل آن را جلو ببریم؟ آیا «هدف»، «وسیله» را توجیه می کند؟

البته برخی از فقیهان و صاحبنظران اسلامی، برداشت از لفظِ «باهِتوهُم» (به ایشان بهتان و تهمت بزنید!) را با معنا و باطنِ بهتان و تهمت ناروا به بدعتگذاران قبول ندارند بلکه آن را ناظر بر محکوم نمودن بدعتگذاران و اهل انحراف با دلایل و حجت های محکم و قانع کننده برای آنان و سپس مبهوت نمودن ایشان معنا می نمایند و حتی آن رویکرد نخستین و ظاهری مبنی بر تهمت و بهتان ناروا را جائز و شرعی نمی دانند. اما با دقت در متن حدیث، جز این از لفظ مزبور به ذهن متبادر نمی شود و از سیاق کلام، بحث علمی و برهان و دلیل آوردن جهت دفع و رفع شَرّ و فتنۀ بدعتگذاران و اصلاح آنان به دست نمی آید. وقتی گوینده اصلی یعنی پیامبر اسلام (ص) -با فرض صحت- گفته است از آن ها بیزاری بجویید؛ دشنام فراوان بدهید؛ از آن ها بدگویی کنید؛ دیگر جایی برای بحث علمی و دلیل و برهان در این میان نیست.

آیا با فرض صحت حدیث از حیث متنی، بدعتگذاران جزء و دسته ای از منافقان طبقه بندی می شوند که به هیچ صراطی و به هیچ دلیل و برهانی هدایت نمی شوند و به عبارتی دل هایشان مُهر خورده است و امیدی به هدایت آنان نیست و تنها باید مردم را از شر آنان دور ساخت؟ شاید آنان مثل قاتل و جنایتکاری باشند که بایستی اعدام شود و نبود وی از بود او در جامعه رحجان بیشتری دارد و حتی در مواردی، آنان تا دَم مرگ و تا پای چوبۀ دار نیز دست از عقاید باطل خود بر نمی دارند. لذا می توان با نسبت های دروغین به آنان، شر و فتنۀ آنان در جامعه را کم رنگ و بی رونق ساخت.

با فرض اینکه تهمت ناروا به افراد بدعتگذار در دین جواز شرعی داشته باشد آیا خود این رفتار، ایجاد مَفسده نمی کند؟ مثلاً مفعول واقع شدن یا نسبت دادن ازدواج بدعتگذاران با محارم خویش، تبعات منفی در جامعه یا آیندگان و برخی افراد ندارد؟ یعنی زمانی که ایمان ها سست و اعتقادات ضعیف شود عده ای به همان بدعتگذار گرایش و تمایل پیدا کنند و او و عقاید انحرافی و همچنین انحرافات جنسی او را مورد پذیرش و قبول قرار دهند و او را برحق بدانند؟ یا هنگامی که متوجه شوند این نسبت ها دروغ بوده است نسبت به وسیله ای که ما برای هدف انتخاب نموده بودیم برایشان تردید و دودلی در حقانیت مذهب ایجاد شود؟

به هر ترتیب، آیا این نسبت های جنسی افسارگسیخته که با ساختار دینی و مذهبی و حتی مسیر مدعیان دروغین در تضاد است از برداشت برخی از اهل ایمان نسبت به این کلام نادر و متفرد پیامبر (ص) در کتاب «کافی» ناشی شده است و اصل و ریشه ای در رفتار جنسی آن مدعیان نداشته است و چه «محمد بن نُصَیر نُمَیری» و چه دو نفر بعدی که در این تحقیق به آن ها خواهیم پرداخت از این اتهامات تبرئه هستند؟

 

۲- ابوعبدالله جعفر بن مولانا امام علی الهادی (ع) معروف به «جعفر کَذّاب»، مُتوفّای سال ۲۷۱ هجری

این شخص، از حیث جایگاه و منزلت، فرزند بِلا فصل امام هادی (ع) و برادر امام عسکری (ع) و به عبارتی عموی حضرت مهدی (عج) بود. او انسانی عیاش و هوسران بود و در او فروپاشی عقلی و اخلاقی نمودار بود. برخی از شیعیان که او را به خوبی نمی شناختند گمان می کردند که وی جانشین امام عسکری (ع) و امام دوازدهم است. او نیز از روی علم و تعمد از دست یابی ظاهری به این مقامِ شامخ الهی رضایت کامل داشت و به این ترتیب مدعی مقام امام دوازدهم شیعه بود و در این طریق، با حکومت جائر وقت، تلاش و همکاری در جهت قتل امام مهدی (عج) می نمود لذا در نزد شیعیان راستین و آگاه به «جعفر کذّاب» (جعفر بسیار دروغگو) شهرت یافت. از نظر انحراف در مهدویت از نخستین افراد در عصر غَیبت صُغری بوده ولی از حیث وفات ظاهراً بعد از «محمد بن نُصَیر نُمَیری» بوده است و بدین جهت در این قسمت از او یاد می شود. به هر ترتیب، او مؤسس و پایه گذار فرقه ای گمراه و انحرافی به نام «جَعفَریَه» شد.

در خصوص افسار گسیختگی جنسی در وی، در منابع کهن، مطلب صریحی وجود ندارد؛ علیرغم فسادهای اخلاقی دیگر از او مثل «شرابخواری» و «قمار» و پرداختن به لَهویات و غیره که گزارش‌هایی مُحکم و مُتقَن از آن نمونه‌ها در دست است. با این حال «صَدوق» (م. ۳۸۱ق.) از عالمان ایرانی و از جمله حدیث نگاران بزرگ شیعه در کتاب «کمال الدین و تَمام النِّعمَه» که با موضوع «مهدویت» و محوریت «غَیبت و پنهان زیستی پیامبران الهی (ع)» و به دستور امام مهدی (عج) نگاشته، در خبری در مورد «جعفر» آورده است؛

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو عَلِیٍّ الْخَیْزَرَانِیُّ عَنْ جَارِیَهٍ لَهُ کَانَ أَهْدَاهَا لِأَبِی مُحَمَّدٍ ع فَلَمَّا أَغَارَ جَعْفَرٌ الْکَذَّابُ عَلَى الدَّارِ جَاءَتْهُ فَارَّهً مِنْ جَعْفَرٍ فَتَزَوَّجَ بِهَا…» [۱۶]

(…«ابو علی خَیزَرانی» نقل می کند از کنیزی که به امام عسکری (ع) اهدا کرده بود که هنگامی که «جعفر کَذّاب»، خانۀ حضرت (ع) را غارت نمود؛ آن کنیز از جعفر فرار کرد. پس با او (ابو علی خَیزَرانی) ازدواج نمود…)

دور نیست امام عسکری (ع) از مال دنیا چیز چندانی در قالب «زَر» و «سیم» در منزل خویش نداشته اند و هرچه از «درهم» و «دینار» بوده توسط وکلای ایشان به مصارف الهی و خداپسندانه می رسیده است. با این حساب، محتمل است که کنیزان ایشان اگرچه در مقام «مال»، برای جعفر کذّاب از حیث جنسی وسوسه کننده بوده اند، لکن با این خبر نیز افسارگسیختگی و اِباحَه گری جنسی در خصوص جعفر کذاب به صراحت دریافت و اثبات نمی شود. اگر فرض کنیم همسر امام عسکری (ع) چون کنیز بوده به او ارث نمی رسیده است یا جعفر برای او فرزندی مانند امام مهدی (عج) متصور نبوده که وارث امام عسکری (ع) باشد -یا این چنین وانمود نموده است- باز مادرِ امام عسکری (ع) و به عبارتی مادر خودِ جعفر، معروف به «جَدَّه» در آن زمان در قید حیات بوده و اموال امام عسکری (ع) به او به ارث می رسیده است. یعنی طبق قانون شریعت و مکتب تشیع، اگر مردی مانند امام عسکری (ع) از دنیا برود؛ تا وقتی که شخص متوفا، «مادر» و «فرزند» داشته باشد به طبقۀ بعد یعنی برادر در اینجا، شخصی مدعی همانند «جعفر کَذّاب» به هیچ وجه ارث نمی رسد. لذا در این فقره شاید بتوان با رفتاری که جعفر کذاب برخلاف قوانین ارث در اسلام از خود بروز داده است مسألۀ انحراف جنسی را در او جهت تصاحب کنیزان امام عسکری (ع) در راستای نیل به ارضاء تمایلات جنسی خود پُر رنگ نمود.

اما این خبر از صدوق، از حیث سندی در موضع ضعف است. «محمد بن علی ماجیلَوَیه»، شیخ و استاد صَدوق، در آثار رجالی متقدم، توثیق نشده است اگرچه صدوق از او نقل خبر و روایت نموده است و صِرف نقل خبر یا کثرت نقل از یک راوی توسط شخصیت سترگی چون صدوق، دلالت بر وثاقت از حیث علم رجال نیست. البته نمی توان ایشان را هم به ضعف متهم کرد فقط آنچه مشخص است حال وی برای ما به طور دقیق معلوم نیست و همین عدم دقت، سند خبر را از حیث اعتبار ساقط می کند و البته تأکید می شود که ممکن است اصل خبر برغم ضعف سند درست و معتبر باشد ولی به هر روی علم آور نیست.

از سوی دیگر، «طوسی»، فقیه و رجالیِ پیش‌گفتۀ طایفۀ شیعه، گزارشی در رابطه و تا حدودی مؤید با موضوع مورد بحث ما در این مقال در ایام با زندانی شدن امام عسکری (ع) به همراه برادرش «جعفر کَذّاب» ارائه داده است؛

«…جَلَسَ جَعْفَرٌ قَرِیباً مِنْهُ فَقَالَ جَعْفَرٌ وَا شطناه [شَیْطَنَاهُ‏] بِأَعْلَى صَوْتِهِ یَعْنِی جَارِیَهً لَهُ فَزَجَرَهُ أَبُو مُحَمَّدٍ ع وَ قَالَ لَهُ اسْکُتْ وَ إِنَّهُمْ رَأَوْا فِیهِ آثَارَ السُّکْرِ وَ إِنَّ النَّوْمَ غَلَبَهُ وَ هُوَ جَالِسٌ مَعَهُمْ فَنَامَ عَلَى تِلْکَ الْحَالِ.» [۱۷]

(…جعفر نزدیک ایشان (امام عسکری علیه السلام) [در زندان و در کنارشان] نشست. آنگاه جعفر با صداى بلند گفت: «وا شَطناه!» (واشَیطناه!) که مقصودش کنیز خودش بود!

امام عسکری (ع)، او را از این کار نهی نمودند و به وی فرمودند: ساکت شو!

[زندانی ها] دیدند که آثار مستی در او وجود دارد و همان طور که نشسته بود خواب بر او غلبه کرد و در همان حالت خوابید!)

از این خبر، تنها مستی و همین طور ذهن بیمارگونۀ متمایل به زنان از جعفر کذّاب در حین مستی و مخموری نمایانگر می کند و باز افسار گسیختگی و اِباحَه گری جنسی به صراحت و آشکاری از ظاهر آن دریافت نمی شود. اما نکته اینجا است که «طوسی» بعد از یاد کرد این گزارش در کتاب خود می نویسد:

«و ما روی فیه و له من الأفعال و الأقوال الشنیعه أکثر من أن تحصى ننزه کتابنا عن ذلک.» [۱۸]

(و آنچه که در کارها و سخنان زشت جعفر کذّاب روایت شده است بسیار زیادتر از آن است که شمارش شود و ما کتابمان را از یادکرد آنان پاک و مُنزه قرار می دهیم!)

ظاهراً طوسی، در آن زمان، بر اساس منابع دست اول و مختلفی که در دست داشته، اطلاعات فراوانی از جمله انواع فسادهای اخلاقی جعفر کَذّاب و محتملاً افسار گسیختگی جنسی وی در اختیار داشته است ولی احتمالاً شخصیتی همچون طوسی به جهت اینکه وی فرزند امام هادی (ع) و از خاندان نبوت بوده یا از سوی دیگر قداستی که برای کتاب مهدوی خویش قائل شده یا به سبب عدم خروج موضوعی و تطویل و دراز شدن بحث ها، از ذکر آن نمونه ها و علنی نمودن آن نکات پرهیز نموده است. اما دور نیست انسان بوالهوسی چون جعفر کَذّاب در این مسیر ناصحیحِ افسارگسیختگی جنسی نیز گام برمی داشته است و برخی اخبار تا حدودی آن را بازگو می نماید.

سند این خبر بدین گونه است؛

«وَ رَوَى سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی جَمَاعَهٌ مِنْهُمْ أَبُو هَاشِمٍ دَاوُدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِیُّ وَ الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَبَّاسِیُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْعَمْرِیُّ وَ غَیْرُهُم‏…»

سَعد بن عبدالله اَشعَری قمی که پیشتر به وثاقت او پرداختیم و بیان کردیم که «شیخ الطائفه» (بزرگ شیعیان) [ساکن در شهر قم] و «ثِقَه» بوده است [۱۹] او از جماعتی این خبر را شنیده است از جمله «ابوهاشم داود بن قاسم جعفری»، «قاسم بن محمد عباسی»، «محمد بن عُبَیدالله»، «محمد بن ابراهیم عَمْری» و دیگران غیر از ایشان. باید گفت که ابوهاشم داود بن قاسم جعفری از راویان مورد اعتماد و مورد وثوق طائفۀ شیعه است [۲۰] لذا این خبر از صحت سندی برخوردار است و از طرفی نشان داده می شود که این خبر راویان متعدد و شهرت  کافی برای حدیث نگاران و نویسندگان اخبار و روایات داشته است.

به هر روی در اینجا نیز بحث انتساب های دروغ از سوی مخالفان شیعه به اصحاب و فرزندان امامان (ع) یا حتی خود شیعیان در رد جعفر مطرح می شود. مثلاً آیا واقعاً طبق آنچه «صَدوق» از عالمان بزرگ شیعه در شرابخواری و قمار و مشغول بودن جعفر به لهو و لعب بیان کرده است؛ [۲۱] از اخبار مخالفان تشیع اخذ شده است یا با دقت کافی، راویان معتمد و مورد وثوق شیعه به او این گزارش را رسانده اند؟ یا از بحث غارت خانۀ امام عسکری (ع) توسط جعفر کذاب و ترس و فرار کنیز امام (ع) بعد از شهادت ایشان و همین طور یادکرد جعفر از کنیزِ خودش در حالت مستی در زندان بتوان برای او پرونده سازی در جهت انحراف جنسی در مقام مدعی دروغین مقام امامت و مهدویت نمود؟

امام زمان (عج) در توقیع و نامۀ شریفشان، راه جعفر و فرزندانش را همچون راه برادران حضرت یوسف بیان فرموده است [۲۲] و در آن توقیع، بیان و نشانی از اشارۀ امام مهدی (عج) به فساد اخلاقی او نیست؛ اگرچه این نامه با فرض صحت، علاوه بر مشیِ پرده پوشی امام (عج)، با سبک و سیاقی که از حیث نوشتار دارد و به مطالب مختلف به غیر از جعفر در آن با سرعت و اختصار پرداخته شده است؛ منطقاً به هیچ وجه، عدم اشاره به انحراف جنسی در آن از سوی امام مهدی (عج)، به معنای عدم وجود این رفتار در جعفر کَذّاب نیست.

به هر روی از برخی اخبار مثل روایات «صَدوق» و «طوسی» و همچنین کناره گیری طوسی از بیان کارهای شنیع و زشت جعفر کذاب در کتاب خویش، تا حدی می توان فساد اخلاقی و جنسی وی را محتمل دانست ولی چنان که بیان شد تصریحی در این رابطه وجود ندارد و احتمال، علم آور و مولد یقین نیست.

 

۳- ابوجعفر محمد بن علی شَلْمَغانی (اِبن اَبِی العَزاقِر)، مُتوفای سال۳۲۳ هجری

این شخص، از حیث جایگاه علمی، فقیه، راوی و حدیث نگار مورد اعتماد شیعه در قرن سوم و چهارم هجری بود ولی سپس منحرف شد و از مدعیان دروغین مقام نیابت خاصۀ امام مهدی (عج) در عصر غَیبت صُغری گشت و غیر از این ادعای دروغ، «ادعاهای پلکانی» دیگری نیز داشت و چنان از نظر مراتب معنوی و اخلاقی اُفول و سقوط کرد که خود را «خدا» معرفی نمود و مذهبی از پیش خود معروف به «عَزاقِریَه»- یا ندرتاً در منابع متأخر با نام جدید و غیر مرسوم «شَلْمَغانیَه»- را ابداع کرد. در آثار مختلف شیعه و سنی از انحراف و هرزگی جنسی و هوسبازیِ این مدعی دروغینِ متقدم در وادی مقدس مهدویت گزارش هایی منعکس شده است و به عبارتی شخصیتی منفور و مردود برای هر دو فرقۀ بزرگ اسلامی محسوب می شود.

نکته ای که در مورد اینگونه افراد بایستی از نظر دور نگه نداشت این واقعیت است که اینان به صِرف شیعه یا مسلمان بودن، نمایندۀ «شیعه» یا «اهل اسلام» در هر زمان و مکانی نیستند بلکه انسان های گُم کرده راهی بوده اند که در اصل بهتر است آنان به عنوان نمایندۀ «شیطان» و «نفسانیات» در جامعۀ بشری معرفی و شناسانده شوند.

 

الف) کتاب «تاریخ الموصِل» (قرن چهارم)

«یَزید بن محمد اَزدی» (م. ۳۳۴ق.)، از جملۀ تاریخ نگارانِ احتمالاً «شیعه مذهب» و همچنین از معاصران و هم روزگاران شَلمَغانی که حدوداً ۱۱ سال پس از قتل او وفات یافته است در کتاب «تاریخ الموصِل» که از نامش به درستی مشخص است در خصوص تاریخ و حوادث مرتبط با شهر «موصِل» -شهری در کشور عراق کنونی- در آن قرن نوشته، ذیل مطلب فرار شلمغانی به مدت دو سال به این شهر، در خصوص خلق و خوی شَلمَغانی و پیروانش با افعال «مُضارِع» آورده که نشان از معاصر بودن با آن‌ها دارد.

«… و یعتقدون ترک الصلاه و الصیام و غیرهما من العبادات،

(… [پیروان شَلمَغانی بر طبق آیین و آموزه های او] به انجام ندادن نماز و نگرفتن روزه و دیگر عبادات غیر از این دو عبادت، معتقد می باشند.

و لا یتناکحون بعقد و یبیحون الفروج،

و با «عقد» (قرارداد شرعی و رسمی در آیین اسلام) ازدواج نمی کنند [مثل زناکاران] و [عمل های جنسی با] ناموس یکدیگر را جایز بر می شمرند.

 و یقولون: إن محمداً صلى اللّه علیه و سلم بعث إلى کبراء قریش و جبابره العرب و نفوسهم أبیه، فأمرهم بالسجود،

و می گویند: بی تردید [حضرت] محمد (ص) [به جهت هدایت به] جانب بزرگان قبیلۀ «قُرَیش» (قوم و قبیلۀ پیامبر اسلام (ص)) و ستمگران «عرب» [در زمان خویش] مبعوث شد در حالی که نَفْس ایشان (یعنی مردمان قریش و کلاً عرب ها) سرکش بود؛ آنگاه آنان را به سجده نمودن امر فرمود!

 و أن الحکمه الآن أن یمتحن الناس بإباحه فروج نسائهم،

حال آنکه اکنون به دلیل خِرَد و فرزانگی، [قضیه بر عکس است و] مردمان به روا دانستن عمل جنسی در شرمگاهِ زنانشان امتحان می شوند!

 و أنه یجوز أن یجامع الإنسان من شاء من ذوى رحمه و حرم صدیقه و ابنه بعد أن یکون على مذهبه،

و آدمی مجاز است که با هر کس از مَحارِم (مادر، همسر، دختر و…) و مَحارمِ دوست خویش و پسرش، پس از آنکه به آیین او (مذهب اختراعیِ شَلمَغانی) در آمد [چنین] عمل جنسی انجام دهد!

 و أنه لا بد للفاضل منهم أن ینکح المفضول لیولج النور فیه، و من امتنع من ذلک قلب فى الدور الذى یأتى بعد هذا العالم امرأه…» [۲۳]

و بر شخص با فضیلت از این فرقه واجب است که با شخص کم برتر و کم فضیلت رابطه جنسی (لواط) برقرار کند تا نور [آن شخص فاضل و پُر فضیلت] وارد او گردد و اگر کسی از این کار رویگردان باشد در دفعۀ بعد که به دنیا خواهد آمد به «زن» تبدیل خواهد شد!…)

در این گزارش از «افعال مُضارع» مانند: «یَعتَقِدون» (معتقد می باشند)، «لا یَتناکحون» (ازدواج نمی کنند)، «یَبیحون» (مباح می دانند) و «یَقولون» (می گویند) استفاده شده است. چنان که گفتیم «یَزید بن محمد اَزدی» معاصر با «شَلمَغانی» بوده و زمان و مرگ او و پیروان وی را درک کرده است. لذا طبیعتاً در گزارش خود از افعال مضارع که دلالت بر زمان حال برای نویسنده دارد استفاده نموده است و به همین خاطر گزارش او در این زمینه دارای اعتبار و ارزش بالایی است. جالب آنکه کتاب او که اکنون در دسترس ما است از تک نسخۀ موجود در کشور «ایرلند» مورد بهره برداری و طبع قرار گرفته است و اگر این نسخه و همت محقق آن برای چاپ اثر و هموار نمودن راه علم نبود این اطلاعات و گزارش های دست اول و معاصر با شَلمَغانی و گروندگان به مذهب باطل او با این کیفیت و مرتبط با این بحث به دست ما نمی رسید.

از ظاهر کلام پیروان شَلمَغانی، اعتقاد به مسألۀ «تناسُخ» نیز به دست می آید که در منابع قدیمی این مسأله نیز ذکر شده است، آنجا که در کلام تأکید شده است اگر کسی آن ازدواج های حرام و غیر متعارف را انجام ندهد در دورۀ بعد که به این عالَم (دنیا) می آید روحش در بدن زن وارد می شود و تبدیل به زن خواهد شد. علاوه بر بحث تناسخ که از این گزاره فهمیده می شود با تأکید بر تبدیل شدن مرد به زن در باور طرفداران شَلمَغانی و شخص شَلمَغانی-با فرض انتقال و انتشار این عقاید از ناحیۀ شَلمَغانی- هوسرانی مردانه، رویکرد مرد سالارانه و تحقیر جایگاه زن نیز استنباط می شود.

ب) کتاب «الفَرْق بَین الفِرَق» (قرن پنجم)

«عبدالقادِر بن طاهر بَغدادی» (م. ۴۲۹ق.) از عالمان اهل سنت، در کتاب «الفَرْق بَین الفِرَق» خود که در زمینۀ شناخت فرقه‌ها و مذهب‌های اسلامی نگاشته است در رابطه با انحراف جنسی این شخص با مدارکی که در اختیار داشته چنین گزارشی راجع به شَلمَغانی ارائه داده است؛

«… وضع لاتباعه کتاباً سماه بالحاسه السادسه و صرح فیه برفع الشریعه و اباح اللواط و زعم أنه ایلاج الفاضل نوره فی المفضول و اباح اتباعه له حرمهم طمعاً فی ایلاجه نوره فیهن…» [۲۴]

(… [شَلمَغانی] برای پیروانش، کتابی به نام «حسِ ششم» تألیف نمود و در آن کتاب به نسخ و از بین رفتن شریعت [اسلام و بقیۀ دین ها] تصریح نمود و «همجنس بازی» (لواط) را جایز دانست و او بیان نمود که [با عمل همجنس بازی] نور شخص فاضل و برتر در شخص مَفضول و کم فضیلت وارد می شود و [بدین ترتیب] پیروان او محارم خود خویش را به اشتیاق وارد شدن نور شَلمَغانی به داخل آن زنان در اختیارش می گذاشتند!…)

در این گزارش و گزارش های بعدی، افعال به صورت «ماضی» و متعلق به زمان گذشته بیان شده است و نشان از نابودی و زوال این فرقه در قرن های مربوط به هر یک از نویسندگان دارد.

ج) کتاب «الآثارُ الباقیَه عَن القُرون الخالیَه» (قرن پنجم)

«ابوریحان بیرونی» (م. ۴۴۰ق.)، از دانشمندان ذوفنون ایرانی و شیعه مذهب در کتاب ارزشمند خود یعنی «اَلآثارُ الباقیَه عَن القُرون الخالیَه» که به بیان برخی تواریخ و گزارش‌های سده‌های پیش از خویش پرداخته، موضوع شَلمَغانی و انحراف او را از دین و مذهب و همین طور اخلاقیات را از نظر دور نگه نداشته و با اندک اختلافی در متن نسبت به کتاب پیشین در این باب نوشته است؛

«…وضع کتاباً سمّاه بالحاسّه السادسه فى رفض الشرائع، و ایلاج الفاضل نوره فى المفضول بالفجور به؛ فاتّبعه اناس من اغمار الخلق، و اباحوه حرمهم، و طیّبوا انفسهم بایلاجه النور فیهن. …» [۲۵]

( … [شَلمَغانی] کتابى موسوم به «حسِ ششم» در ترک نمودن [احکام و آداب و مناسک] همۀ دین ها نوشت [و بیان داشت مسألۀ] وارد ساختن نور شخص برتر به شخص کم برتر با عمل «لواط» با او [بِلامانع است]؛ آنگاه مردمانی احمق از او پیروی نمودند و [دسترسی به] مَحارِم خود را برای شَلمَغانی روا داشتند تا خویشتن را با وارد شدن نور شَلمَغانی [در اثر رابطۀ جنسی] در آن زن ها متبرک سازند!…)

تنها کسی که در بین روایتگران رفتار غیر اخلاقیِ شَلمَغانی از ترکیب «اَغمار الناس» (مردمان احمق و نادان) برای پیروان او و پیروان عقاید جنسی او نقل کرده شخص ابوریحان بیرونی است. اگرچه او را بیشتر با آثار مرتبط با علم تجربی می شناسند ولی در این اثر رویکرد تاریخی خود را در گزارش نمودار ساخته است. به روی، تأکید و بر انسان های احمق و رذل با منابعی که در اختیار داشته است؛ با فرض صحت، فرضیۀ زهدفروشی شلمغانی در جهت جذب دنباله رو و پیرو را نفی می نماید.

د) کتاب «اَلغَیبَه» (قرن پنجم)

«طوسی» (م. ۴۶۰ق.)، حدیث نگار ایرانی و رجالی بزرگ پیش گفتۀ طائفۀ شیعه در کتاب خود موسوم به «اَلغَیْبَه» بعد از یاد کرد شَلمَغانی و بدون اشارۀ مستقیم و بی‌پرده به فسادهای جنسی و اخلاقی او در انتهایِ یادکرد وی نوشته است؛

«و له حکایات قبیحه و أمور فظیعه ننزه کتابنا عن ذکرها، ذکرها ابن نوح و غیره.»  [۲۶]

(در مورد [شخصیتِ] شَلمَغانی، داستان های مُستهجن و کارهای بسیار زشتی وجود دارد که ما کتاب خود را از یاد آوری آن منزه قرار می دهیم [یعنی آن را ذکر نمی کنیم]؛ «ابن نوح» و دیگران، آن موارد را ذکر کرده اند!)

مقصود «طوسی» از «ابن نوح»، همان ابن نوح سیرافی، حدیث نگار، فقیه و رجالی شیعه و مُتوفای احتمالاً آغازین سال های قرن پنجم هجری می باشد که کتابی ارزشمند به نام «اَخبار الوُکَلاء الاَربَعَه» در خصوص نایبان چهارگانۀ حضرت مهدی (عج) در عصر غیبت صُغرای آن حضرت (عج) و احتمالاً وقایع و اتفاقات پیرامون آنان داشته است که اکنون در دسترس نیست و ما در بخش نخست و در ضمن بحث «محمد بن نُصَیر نُمَیری» بدان اشاره نمودیم. از استعمال لفظ «قَبیح» (مستهجن) و «فَظیع» (بسیار زشت) برای کارها و رفتارهای شَلمَغانی توسط طوسی، همان اقدامات منحرفانۀ جنسی به ذهن متبادر می شود که به هر دلیل، از ثبت آن ها در کتابش خودداری نموده است و دور نیست در کتاب ابن نوح به موارد متعدد و مختلفی در این رابطه اشاراتی بوده است.

هـ) کتاب «مُعجَمُ الاُدَباء» (قرن هفتم)

«یاقوت حَمَوی» (م. ۶۲۶ق.) از دانشمندان و تاریخ و جغرافی نگاران اهل سنت در کتاب «مُعجَم الاُدَباء» که به زندگی و شخصیت افراد مختلف از جمله ادیبان و مؤلفان و غیره پرداخته و راجع به شَلمَغانی در گزارشی که تلفیقی از مطالب کتاب‌های پیش با اندکی اختلاف در برخی الفاظ و عبارات می‌باشد؛ این چنین نوشته است؛

«…و وضع کتاباً سماه الحاسه السادسه، و أباح الزنا و الفجور، و کانوا یبیحونه حرمهم و أموالهم…» [۲۷]

(… و [شَلمَغانی] کتابی به نام «حسِ ششم» [برای پیروان خویش] قرار داد و [در آن کتاب] «زنا» و «لواط» را جایز شمرد و [طرفداران او] زنان و اموال خویش را [جهت استفادۀ او] روا می دانستند…)

و یاقوت در جای دیگری از همان کتاب و در ادامۀ موضوع مورد بحث نوشته است؛

«و یغتفرون ترک الصلاه و الصیام و الاغتسال، و یذکرون أنّ من نعم اللّه على العبد أن یجمع له اللذتین،

و نماز و روزه و وضو را ترک می گفتند و یادآور می شدند که از نعمت های الهی برای بنده این است که برای او دو لذت را جمع نماید. (احتمالاً مقصودشان «زنا» و «لواط» بوده است!)

و أنهم لا یتناکحون بتزویج على السنّه و لا بحال تأوّل أو رخصه، و یبیحون الفروج،

و آنان به صورت ازدواج [مطرح شده و متداول] بر طبق سنت [و سیرۀ رسول خدا (ص) و همچنین] شرایط و مُسوغاتی [که برخی فقها در این زمینه مطرح کرده اند] ازدواج نمی کردند بلکه ناموس یکدیگر را حلال می دانستند!

 و یقولون: إن محمداً علیه السلام بعث إلى کبراء قریش و جبابره العرب و قلوبهم قاسیه و نفوسهم آبیه،

و می گفتند که بی تردید [حضرت] محمد (ص) به سوی بزرگان «قُرَیش» و ستمگران عرب برانگیخته شد در حالی که قلب های آنان سخت و نَفْس هایشان سرکش بود!

فکان من الحکمه ما طالبهم به من السجود،

پسْ از خِرَد و فرزانگی [پیامبر اسلام (ص)] بود که از آن مردمان خواستند تا سجده کنند! (یعنی در برابر دستور خدا خضوع و خشوع داشته باشند و تسلیم شوند!)

 و أنّ من الحکمه الآن أن یمتحن الناس فی إباحه فروج حرمهم، و أن لا شیء عندهم فی ملامسه الرجل نساء ذوی رحمه و فی حرم صدیقه و أبیه بعد أن یکون على مذهبه،

و اکنون خِرَد و فرزانگی [اقتضاء می کند] که مردمان در حلال دانستن شرمگاه های محارم خود امتحان شوند و لمس کردن مردانْ زنان محارمشان و محارم دوستشان و پدرشان بعد از اینکه به مذهب او (شَلمَغانی) در آمدند؛ مسألۀ خاصی در نزد ایشان نباشد! (یعنی بر این کارها اقدام نمایند و حیا نکنند!)

و لا ینکرون أن یطلب أحدهم من صاحبه حرمته و یردّها إلیه فیبعث بها طیبه نفسه، و أنه لا بدّ للفاضل منهم أن ینکح المفضول لیولج النور فیه و ابن أبی العزاقر له فی هذه الخصله کتاب سماه «کتاب الحاسه السادسه»…» [۲۸]

و پیروان او زشت نمی دانستند که مَحارمشان را شَلمَغانی از یکی از آن ها بخواهد و بعد به او باز گرداند تا آن زن متبرک شود و شخص فاضل و برتر از ایشان با شخص مفضول و کم برتر ازدواج (عمل جنسی) می کرد تا در او نور وارد شود! و «اِبن اَبِی العَزاقِز» (شَلمَغانی) کتابی در این رابطه دارد که وی آن را «کتابِ حسِ ششم» نامید!…)

در این متن، از لفظ «اَبیه» (پدرش) به جای «اِبنِه» (پسرش) در متن چاپ شده از کتاب «یَزید بن محمد اَزدی» در شمارۀ ۱ استفاده شده است. مشخص است در یکی از دو متن، تصحیف صورت گرفته است. محتمل است لفظ «اَبیه» صحیح تر و گویاتر از واژۀ «اِبنِه» باشد. اختلافات و اضافه های دیگری نیز در الفاظ و عبارات در این گزارش به نظر می رسد که در دیگر اخبار وجود نداشت.

و) کتاب «الکامِل فی التاریخ» (قرن هفتم)

«ابن اَثیر بَغدادی» (م. ۶۳۰ق.) تاریخ نگار و عالم اهل سنت در کتاب مشهور خود موسوم به «الکامِل فی التاریخ» که در زمینۀ تاریخ عمومی جهان نگاشته در خصوص رفتارهای افسار گسیختۀ جنسی شَلمَغانی و پیروان او خبری دقیقاً مطابق با گزارش صاحب کتاب «تاریخ الموصِل» در قسمت «الف» این بخش نوشته است [۲۹] که دیگر عین متن در اینجا قید و ترجمه نمی‌شود.

ظاهراً از فرقۀ جعفریۀ جعفر کذّاب و عَزاقِریۀ شَلمَغانی، امروزه چیزی برجای نمانده است و تنها از فرقۀ نُصَیریَه چنان که گفتیم مردمانی در کشور سوریۀ کنونی باقی مانده اند. از کتاب های شلمغانی نیز ظاهراً اثری در دست نیست؛ مخصوصاً کتاب ویژۀ او موسوم به «حسِ ششم» (الحاسه السادسه) که دانشمندان اسلامی، مدعی بوده اند که در آن به رفتارهای غیر اخلاقی و اقدامات بدون حد و حصر جنسی صریحاً پرداخته شده و به عبارت بهتر کتاب شاخص مذهب و فرقۀ تأسیسی وی بوده است. آیا واقعاً شلمغانی چنین کتابی با چنین مضامین و احکامی نوشته و به پیروان خود ارائه داده است؛ یا انتساب همین کتاب هم ممکن است از روی دروغ و تهمت هایی از سوی مخالفان بوده است تا جایگاه متزلزل او را تزلزل و تخفیف بیشتری دهند؟

ممکن است که پیروان شَلمَغانی، این رفتارهای جنسی افسارگسیخته را که در گزارش های متعددِ تاریخی قید شده است؛ بعدها از پیش خود در مذهب ابداعی شَلمَغانی احداث نموده باشند و سپس آن را به شلمغانی، رئیس آن فرقه نسبت داده اند؛ مثل بسیاری از ادیان و مذاهب برحق یا باطل که پیروان آن ها، بعد از آورنده یا مبدع آن، احکام را از حیث شدت و ضعف، تغییر می دهند و به شارع آن دین و مذهب منتسب می نمایند و حتی اسلام عزیز نیز از این قاعده مستثناء نبوده و نیست؟

در مورد شخصیت شَلمَغانی نیز مانند نمونه های پیشین، این سؤال و دیدگاه مطرح می شود که شخصی چون او که قصد تصاحب مقامی معنوی همچون، بابیت و نیابت خاصۀ امام مهدی (عج) را داشته است؛ آیا با تظاهر بر اباحه گری و افسار گسیختگی جنسی، خویش را در این جایگاه بخصوص معنوی، بهتر در بین عوام و خواص شیعه تثبیت می کرده است یا با زُهد فروشی و نمایش خود با تقوا و رعایت آن در بین مردم؟!

به هر روی، شَلمَغانی، عالمی منحرف از مسیر حق و همین طور عرصۀ مهدویت بوده است و در این مسأله شک و ابهامی نیست تا آنجا که امام مهدی (عج)، او و پیروانش را در سال ۳۱۲ هجری در لحنی شدید مورد لعن خویش قرار داده است [۳۰] لکن اثبات اباحه‌گری جنسی و فسادهای اخلاقی غیر متعارف در خصوص وی قابل اثبات قطعی نیست به خصوص آنکه، از کتاب «حسِ ششم» وی نیز اثری یافت نمی‌شود که بتوان از روی مفاد و محتوای آن چنین رفتارهایی را -با فرض صحت انتساب به شَلمَغانی- اثبات و محرز نمود.

 

نتیجه گیری

بر طبق تعدادی از گزارش های تاریخی که در این پژوهش از نظر گذشت؛ مدعیان دروغینِ متقدمِ مهدویت مانند بسیاری دیگر از مدعیان غیر راستین در حوزه های گوناگون معنویت، در زمان های مختلف، موضع گیری و رویکرد غیر معقولی در خصوص مسائل و روابط جنسی بین زن و مرد ابراز نموده اند. بعید نیست اینان بر خلاف برخی مدعیان دروغین که جهت جذب افراد به آیین و مسلک خویش، در انظار عموم، «زُهد فروشی» می کردند؛ به شکل برعکس، با بیان و القایِ اِباحَه گری و آزادی بی حد و حصر جنسی و هرزگی به معنای واقعی کلمه در مذاهب پوشالی و برساختۀ خود، تلاشی مذبوحانه در زمینۀ جذب بیشتر یا سریع تر پیرو را در سر می پرورانده اند. حال آنکه احکام شرعی اسلام عزیز، در زمینۀ مسائل و روابط جنسی، مشتمل بر بایدها و نبایدهایی کاملاً روشن و استوار بر پایۀ «فطرت» و «کرامت» انسان بنا شده است و به آن ها در هیچ زمانی و از سوی هیچ شخصی خلل وارد نمی شود.

اگرچه شیعیانی راستین و مطیع محضِ امر امامان (ع) در هر عصر به خصوص در عصر غیبت صُغرای امام مهدی (عج) می زیستند لکن وجود شیعیان گمراه و منحرف و دوستان نادان و حتی بدتر از آن، عالمان بی عمل، باعث بروز و ظهور چنین انحرافاتی در دین و باورمندان به مهدویت شد و این امر نشانگر این واقعیت است که چقدر مهدویت راستین که اکنون همۀ ما به آن پایبندیم از خطرات و آفت های گوناگون رهیده و از گردنه های هولناک خلاصی یافته تا بدین شکل صحیح و استوار و در نهایت اصالت به دست ما رسیده است. چالشی هم در این میان برای جست‌وجوگران حقیقت وجود دارد و آن، احتمال ورود حب و بغض در گزارشگری این گزاره های تاریخی مرتبط با دین است و اینکه بسا عده ای از شیعیان که بر صراط مستقیم بوده اند بنا بر برخی روایات، از پیش خود تهمت ها و نسبت های دروغ و ناروا در راستای جلوگیری از نفوذ اندیشه های باطل منحرفان از دین، به خصوص منحرفان از مهدویت برساخته اند و به جامعۀ شیعی و سپس منابع مکتوب راه یافته است.

به هر روی نکات تاریک و پیچیدۀ فراوانی در این موضوع وجود دارد که نتیجتاً اظهار نظر قطعی و جَزمیت را در این مسألۀ ویژه با اشکال و ابهام روبرو می سازد.